آقا جون
به نام دوستی که دوستم دارد ونمیدانم ...عطایم می کند ونمی
فهمم...
می خواستم با خودت صحبت کنم دیدم دلم از آن تو ست دل که با
شد زبان را اعتباری نیست
ولی هرچه باشد وقتی حرف می زنم آرام می گیرم
احساس می کنم دوستم داری که به من فرصت دادی با
تو هم کلام شوم
آقا بی تو تنهایم
تا دستت روی شانه ام هست ازشادی بی قرار می شوم وعالم را پر
می کنم
بی ظرفیتی اینها را هم دارد
وقتی تو هستی در برابرت زانو می زنم وخواهش می کنم این بار
هم واسطه ام بشوی
کمکم کن گوشهایم، دلم ،زبانم همه اطاعت توکنند تو هم دست بی
رمقم را با دستان پر مهرت به دستان خدایم بسپاری وباز هم سفارشم را بکنی
آقا ..
چقدر من ثروتمند هستم که تورا دارم چقدر خوشبخت هستم که دوست
منی به خاطر بی مهریهایم مرا ببخش که مهر مادرتان را از شما گدایی می کنم و
در عوض قلبم را هدیه می کنم
قلبمو دادم به تو و پس نمی گیرم
کلمات کلیدی :
» نظر